اولین سرما خوردگی
کوچولوی مامان بالاخره خوردی هیچوقت فکر نمیکردم به این زودی سرما بخوری فسقلی من هنوز 1 سالت نشده از روز جمعه صبح که بیدار شدی آبریزش بینی شدیدی داشتی تا عصر صبر کردم کم کم تب داشت میومد روی تن کوچولوت . بردمت دکتر . گوشهات یه کوچولو عفونت کردند . شب واست شیافت گذاشتم . نصفه شب کنار هم خوابیدیم . ساعت 3 صبح بود که نفس کشیدنت تغییر پیدا کرد بیدار شدم دست زدم بدنت آتیش بود داغ داغ . همین را کم داشتم همیشه از این میترسیدم که تب کنی و تشنجات بدتر بشن و دقیقا همینطور هم شد دوباره شیافت و تمام بدنت را پاشویه ردم چند بار حمله تشنج بدی هم داشتی بینیت کیپ شده بود وسط تشنجهات گریه ات گرفته بود انگار ترسیده بود چون راحت نمیتونستی نفس بکشی...
نویسنده :
منا مامان الینا
12:04